قسمت 18
love
بهترین مطالب عاشقانه
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
عاشقانه
عاشقانه
موس بیسیم شیشه ای

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان love و آدرس barzanlove.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.











آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 82
بازدید کل : 12192
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
بارزان عمری

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:27 بعد از ظهر :: نويسنده : بارزان عمری

عاشقانه.عشقولانه.عشق.رویایی

قسمت ۱۸

 اول مهر اومد پيشم و تازه همون موقعه بود كه فهميدم خدا نه تنها همه حرف هاي من رو شنيده ، بلكه تك تك براورده كرده بود. فهميدم كه اون لحظه هايي كه با تمام وجودم احساس تنهايي ميكردم خدا همه چيز و شنيد و به بهترين صورت سامان داد.خدايا شكرت . ديگه مطمئن بودم كه مال منه و كسي به نام نيلوفر در زندگيش نيست . البته آخر كار اون دختر چيزي جز رسوايي نبود . مشروط شدن . حتي دزدي كردن . ديگه شهره عام و خاص بود . ديگه هيچكي حتي جواب سلامشو نميداد . يه روز به من گفت تو نفرينم كردي ولي من بهش گفتم نفرينت نكردم فقط به خدا گفتم : تو واقعا بهتر از هر كسي مي دوني خودت به همه ما اندازه قلبمون ببخش. بهش گفتم با دورغ به جايي نميرسي . ماه رمضان سال 1389 از خدا خواستم اگر رفتني و ميخواد كه X ازم بگيره زودتر بگيره و عذابم نده . خواستم اگر ميخواد بگيرتش زودتر بگيره تا ديگه بيشتر از اين بهش وابسته نشم . گفتم خدايا اون همه چيز منه . به من ببخشش . آخه قبلا از خدايا خواسته بودم تا يكبار ديگه به من فرصت بده. اونو به من امانت بده . تا جبران كنم گذشته ها .گفتم اگر ميخواي بگيريش و داغ اونو روي دلم بزاري زودتر ببرش.
رفتم براي كارشناسي اما حالا يه چيز ديگه بود و اون پول تلفن هايي بود كه X ميداد. سخت بود اما بالاخره سيمكارت دائمي خودشو خاموش كرد . حالا ديگه قلبم آرومه كه شمارشو كسي نداره . نه سارا و نه نيلوفر و حتي خيلي هاي ديگه . بعد از اينكه X اومد پيشم . با هم رفيتم دانشگاه قبليم تا پرونده تحصيلي خودمو بگيرم كه اتفاقي نيلوفر ديديم . X ديديش . شايد خدا مي خواست . و قتي برگشت با مادرش حرف زد . اما بعد مادرش فهميد كه ما باهم حرف ميزنيم و مخالفت كرد .پيشنهادهاي زيادي از طرف خانواده X براي ازدواج بهش شد . سخته . شنيدن اين حرفا . خيلي سخت. اينكه ندوني فردا چشم باز مكيني كنارت هست يانه . اينكه بخواي به زور به خودت بقبولوني كه قرار بود خدا فقط يه فرصت براي جبران بده . همين بنابراين حق نداري شكايت كني. شايد خدا اون سخت داد تا تحمل سختي رفتنش داشته باشم . هميشه به خدا ميگم : من با غم نبودنش چيكار كنم . چه جوري تحمل كنم .اما بعد يادم مياد كه خدا وقتي درد و ميده ، درمانشم ميده .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: